فصل ۱۶
زنی سنجیده، شجاع و فداکار
۱-۳. الف) اِسْتَر هنگام نزدیک شدن به تخت پادشاهی همسرش، چه احساسی داشت؟ ب) پادشاه با دیدن اِسْتَر چه کرد؟
اِسْتَر در حالی که قلبش به شدّت میتپید، آرام به تخت پادشاه نزدیک شد. سکوتی ناگهانی تالار بزرگ کاخ سلطنتی پارس را فرا گرفت؛ سکوت آن چنان بود که اِسْتَر میتوانست صدای قدمها و لباس فاخرش را بشنود. شکوه کاخ سلطنتی، ستونهای زیبا و سقفی پرنقش و نگار از چوبهای سرو لبنان نتوانست توجه اِسْتَر را به خود جلب کند. او تمام توجه خود را به مردی معطوف داشت که بر تختِ سلطنتی نشسته بود؛ مردی که اختیار زندگی و مرگ اِسْتَر در دستش بود.
۲ همان طور که اِسْتَر نزدیک و نزدیکتر میشد، پادشاه او را با دقت تمام نگاه میکرد. سپس عصای طلاییاش را به سوی او دراز کرد. این حرکت ساده به مفهوم نجات جان اِسْتَر بود. پادشاه میتوانست او را به مرگ محکوم کند، زیرا بدون احضار او به آنجا آمده بود. حال اِسْتَر به تخت پادشاه نزدیک شد و با سپاسگزاری نوکِ عصا را لمس کرد.—اس ۵:۱، ۲.
۳ همه چیز، دال بر قدرت و ثروت عظیم اَخْشُورُش پادشاه داشت؛ برای نمونه، لباس سلطنتی پادشاهان پارسی آن زمان، ظاهراً صدها میلیون دلار ارزش داشت. با این همه، اِسْتَر میتوانست در چشمان همسرش گرمی را احساس کند؛ او به شیوهٔ خود اِسْتَر را دوست داشت. اَخْشُورُش گفت: «ای اِسْتَر ملکه، تو را چه شده است و درخواست تو چیست؟ اگرچه نصف مملکت باشد، به تو داده خواهد شد.»—اس ۵:۳.
۴. اِسْتَر هنوز چه مشکلاتی پیش رو داشت؟
۴ اِسْتَر نشان داد که شجاعت و ایمانی بینظیر دارد؛ او به نزد پادشاه رفت تا قومش را از توطئهای نجات دهد که برای قتل عام آنان کشیده شده بود. همه چیز به خوبی پیش میرفت، ولی اِسْتَر هنوز راه درازی در پیش داشت. او باید این پادشاه
متکبّر را متقاعد میساخت که مشاور قابل اعتمادش، شیّادی بیش نیست؛ مردی که با فریب، پادشاه را بر آن داشت که قوم اِسْتَر را محکوم به مرگ و نابودی کند. حال، اِسْتَر چگونه میتوانست همسرش را متقاعد سازد و ما از ایمان او چه میآموزیم؟او با سنجیدگی ‹وقتی را برای گفتن› برگزید
۵، ۶. الف) اِسْتَر چگونه اصلی را که در جامعه ۳:۱، ۷ آمده است، در نظر داشت؟ ب) اِسْتَر چگونه با همسرش با سنجیدگی و درایت صحبت کرد؟
۵ آیا درست میبود که اِسْتَر حرف دلش را در برابر آنانی که در دربارِ پادشاه به خدمت مشغول بودند، بگوید؟ شاید با این کار پادشاه را سرافکنده میساخت و هامان، مشاور پادشاه فرصت مییافت که ادعای اِسْتَر را انکار کند. پس اِسْتَر چه کرد؟ قرنها پیش، سلیمان، پادشاه حکیم، تحت الهام الٰهی چنین نوشت: «برای هر چیز زمانی است . . . وقتی برای سکوت و وقتی برای گفتن.» (جا ۳:۱، ۷) میتوان تصوّر کرد که مُرْدِخایِ باایمان، پدرخواندهٔ اِسْتَر، این زن جوان را از کودکی با چنین اصولی تربیت کرده بود. اِسْتَر یقیناً به اهمیت این امر پی برده بود که باید با دقت ‹وقتی را برای گفتن› برمیگزید.
۶ اِسْتَر به پادشاه گفت: «اگر به نظر پادشاه پسند آید، پادشاه با هامان امروز به ضیافتی که برای او مهیا کردهام بیاید.» (اس ۵:۴) پادشاه با این امر موافقت کرد و هامان را فرا خواند. حقیقتاً که اِسْتَر با درایت و سنجیدگی پیش رفت! او عزّت و حرمت همسرش را حفظ کرد و وقت مناسبتری را برای ابراز نگرانیاش برگزید.—امثال ۱۰:۱۹ خوانده شود.
۷، ۸. اولین ضیافتی که اِسْتَر تدارک دید، چگونه بود و چرا اِسْتَر هنوز تقاضایش را با پادشاه در میان نگذاشته بود؟
۷ بیشک، اِسْتَر با دقت تمام برای این ضیافت تدارکاتی دید و همه چیز را مطابق میل همسرش آماده نمود. همچنین شرابی خوب و مرغوب تهیه کرد تا فضایی نشاطآور و شادیبخش به وجود آورد. (مز ۱۰۴:۱۵) اَخْشُورُشِ پادشاه از این مراسم لذّت میبرد. او بار دیگر از اِسْتَر خواست که تقاضایش را بگوید. آیا حال، زمان آن رسیده بود که اِسْتَر حرف دلش را بزند؟
۸ از دید اِسْتَر هنوز وقت آن نرسیده بود. پس پادشاه و هامان را دعوت کرد که روز بعد به ضیافتی دیگر بیایند. (اس ۵:۷، ۸) چرا اِسْتَر این دست و آن دست میکرد؟ به یاد داشته باشید که به فرمان پادشاه، تمام قوم اِسْتَر به مرگ محکوم شده بودند. از آنجا که موضوعِ مرگ و زندگی مطرح بود، اِسْتَر باید مطمئن میبود که زمانی مناسب را برای گفتگو با پادشاه انتخاب میکند. بنابراین، با صبر منتظر فرصتی مناسب ماند و مجدّداً موقعیتی را به وجود آورد تا احترام عمیقش را به همسرش نشان دهد.
۹. داشتن صبر چه ارزشی دارد و چگونه میتوانیم اِسْتَر را در این زمینه سرمشق قرار دهیم؟
۹ صبر خصوصیتی کمیاب، اما باارزش است. اِسْتَر برای گفتن حرف دلش از طرفی مضطرب بود و از طرف دیگر بیتاب. اما با صبر منتظر فرصتی مناسب ماند. ما میتوانیم از رفتار او درسهای بسیاری گیریم، زیرا احتمالاً در جامعه با بیعدالتیهایی روبرو میشویم که خواهان رفع آنیم. اگر میخواهیم شخصی را که از اختیاراتی برخوردار است، متقاعد سازیم تا مشکلی را بر طرف کند، میتوانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم و همچون او صبور و بردبار باشیم. در کتاب مقدّس آمده است: «با شکیبایی امث ۲۵:۱۵، ترجمهٔ هزارهٔ نو) اگر همچون اِسْتَر با صبر منتظر موقعیتی مناسب بمانیم و با ملایمت صحبت کنیم، شاید بتوانیم حتی مخالفتی را که به اصطلاح به سختی استخوان است، در هم شکنیم. آیا خدای اِسْتَر، یَهُوَه، او را به خاطر داشتن صبر و درایتش برکت داد؟
حاکمی را مجاب توان کرد، با زبان نرم استخوان را توان شکست.» (صبر راه را برای برقراری عدالت هموار میکند
۱۰، ۱۱. چرا هامان ضیافت اول را با روحیهٔ شاد ترک کرد و همسر و دوستانش او را به چه کاری وا داشتند؟
۱۰ صبرِ اِسْتَر، راه را برای یک سری اتفاقات بینظیر هموار کرد. هامان، ضیافت اول را با دلی «شادمان و مسرور» ترک کرد؛ شادمان از اینکه مورد رضایت پادشاه و ملکه قرار گرفته بود. وقتی که هامان از دروازهٔ کاخ عبور کرد، چشمش به مُرْدِخای یهودی افتاد که هنوز در مقابلش ادای احترام نمیکرد. همان طور که در فصل پیشین پی بردیم، قصد اس ۵:۹.
مُرْدِخای بیاحترامی به هامان نبود، بلکه او نمیخواست رابطهاش با یَهُوَه خدشهدار شود و وجدانش صدمه بیند. ولی هامان از رفتار او «به شدّت غضبناک شد.»—۱۱ وقتی که هامان، همسر و دوستانش را از این بیاحترامی با خبر ساخت، آنان به او گفتند که چوبهٔ داری به بلندی بیش از ۲۲ متر بسازد و از پادشاه بخواهد که مُرْدِخای را بر آن به دار بکشند. هامان این پیشنهاد را پسندید و فوراً دست به اقدام زد.—اس ۵:۱۲-۱۴.
۱۲. چرا پادشاه خواست که کتاب ثبت رویدادهای پادشاهی را برایش بخوانند و به چه امری پی برد؟
۱۲ در این بین، پادشاه شبی غیرمعمول را گذراند. کتاب مقدّس میگوید: اِسْتَر ۶:۱-۳ خوانده شود.
«خواب از پادشاه برفت.» پس دستور داد که کتاب ثبت رویدادهای پادشاهی را برایش بخوانند. قسمتی از این کتاب، حاوی گزارشی از توطئه علیه اَخْشُورُش بود. پادشاه این واقعه و دستگیری و کشته شدن توطئهگران را به یاد آورد. اما چه اتفاقی برای مُرْدِخای افتاد؛ مردی که این توطئه را برملا کرده بود؟ پادشاه ناگهان به خود آمد و پرسید که مُرْدِخای چه پاداش و افتخاری یافت. به او گفتند که هیچ پاداشی به این مرد داده نشد.—۱۳، ۱۴. الف) برخلاف تصوّر هامان چه اتفاقی افتاد؟ ب) همسر و دوستان هامان به او چه گفتند؟
۱۳ پادشاه سراسیمه پرسید که آیا یکی از مأموران دربار اینجاست که به این سهلانگاری رسیدگی کند. فکر میکنید که چه کسی در کاخ سلطنتی بود؟ هامان! او زودتر از همیشه به آنجا آمده بود تا هر چه سریعتر اجازهٔ اعدام مُرْدِخای را از پادشاه بگیرد. اما پیش از گفتن درخواستش، پادشاه از او پرسید که به مردی که مورد رضایت پادشاه است، چه پاداشی بدهد. هامان با خود فکر کرد که به غیر از او چه کسی ممکن است مورد نظر پادشاه باشد. پس گفت که باید احترام فوقالعادهای به آن مرد گذاشته شود، جامهٔ شاهانهای را بر تنش کنند و یکی از مأموران عالیرتبهٔ دربار، او را سوار بر اسبِ پادشاه در شهر شُوشَن بگرداند و جار بزند که این شخص مورد لطف پادشاه قرار گرفته است. چهرهٔ هامان را تصوّر کنید، وقتی که پادشاه گفت که مرد مورد رضایت او، مُرْدِخای است! حال، پادشاه چه کسی را مأمور انجام دادن این کار کرد؟ هامان را!—اس ۶:۴-۱۰.
۱۴ هامان بیزار از مُرْدِخای، با اکراه این وظیفه را انجام داد و سپس از شدّت ناراحتی با عجله به خانه رفت. همسر و دوستانش به او گفتند که این اتفاقات عاقبت خوشی برای او در پی ندارد و مُرْدِخای یهودی، به طور قطع او را شکست میدهد.—اس ۶:۱۲، ۱۳.
۱۵. الف) نتیجهٔ صبر اِسْتَر چه بود؟ ب) چرا بجاست که ‹برای خدای خود انتظار کشیم›؟
۱۵ اِسْتَر پیش از گفتن درخواستش به پادشاه، با صبر روزی دیگر منتظر ماند. بدین شکل، زمینهٔ شکست و نابودی هامان به وجود آمد. همچنین در این میان پادشاه بیخواب شد؛ شاید یَهُوَه خدا، مسبب این بیخوابی بود. (امث ۲۱:۱) پس جای تعجب نیست که کتاب مقدّس ما را برمیانگیزد که همواره ‹برای خدای خود انتظار کشیم.› (میکاه ۷:۷ خوانده شود.) وقتی چشم امید به یَهُوَه میبندیم، پی میبریم که او بهترین راهحل را برای مشکلات دارد؛ بهتر از هر راهحلی که خود فکر کردهایم.
او با شجاعت لب به سخن گشود
۱۶، ۱۷. الف) اِسْتَر چه وقت سفرهٔ دلش را پیش پادشاه گشود؟ ب) چه تفاوتی بین اِسْتَر و وَشتی، همسر پیشین پادشاه بود؟
۱۶ اِسْتَر نمیخواست که کاسهٔ صبر پادشاه لبریز شود؛ پس میبایست در دومین ضیافت، همهٔ ماجرا را برای او تعریف میکرد. اما چگونه؟ از قرار معلوم، پادشاه بار دیگر به او فرصت داد و از او خواست تا تقاضایش را بگوید. (اس ۷:۲) حال ‹وقتِ گفتن› فرا رسیده بود؛ اِسْتَر باید سفرهٔ دلش را پیش پادشاه میگشود.
۱۷ اِسْتَر احتمالاً پیش از بیان خواستهاش، در دل به خدایش دعا کرد و سپس گفت: «اگر مورد لطف پادشاه قرار گرفتهام و اگر پادشاه صلاح بدانند، جان من و جان قوم مرا نجات دهند.» (اس ۷:۳، ترجمهٔ تفسیری) توجه کنید که اِسْتَر به آنچه که پادشاه صلاح میدید، احترام میگذاشت. به راستی که چه تفاوت فاحشی بین اِسْتَر و وَشتی بود؛ وَشتی، همسر پیشین پادشاه، او را عمداً سرافکنده و شرمسار ساخت. (اس ۱:۱۰-۱۲) اِسْتَر همچنین پادشاه را که با اعتماد به هامان حماقت کرده بود، مورد انتقاد قرار نداد. اِسْتَر تنها از پادشاه درخواست کرد که جان او را از خطر مرگ نجات دهد.
۱۸. اِسْتَر مشکل را چگونه نزد پادشاه مطرح کرد؟
۱۸ این درخواست اِسْتَر، یقیناً پادشاه را تحت تأثیر قرار داد و در عین حال او را متعجب ساخت. چه کسی جرأت کرده بود که جان ملکهاش را به خطر اندازد؟ اِسْتَر در ادامه گفت: «من و قومم فروخته شدهایم که هلاک و نابود و تلف شویم. و اگر به غلامی و کنیزی فروخته میشدیم، سکوت مینمودم، با آنکه مصیبت ما نسبت اس ۷:۴) دقت کنید که اِسْتَر با صداقت تمام، مشکل را مطرح کرد. همچنین متذکر شد که اگر فقط بردگی، قومش را تهدید میکرد، حتماً خاموش میماند. در ضمن قتل عام یهودیان، حتی برای خود پادشاه به قیمت گران تمام میشد. پس اِسْتَر نمیتوانست در این مورد سکوت کند.
به ضرر پادشاه هیچ است.» (۱۹. از اِسْتَر چه درسی در مورد متقاعد ساختن دیگران میگیریم؟
۱۹ رفتار اِسْتَر درسهای بسیاری به ما میدهد که به طریق شایسته، دیگران را متقاعد کنیم. اگر باید مشکلی جدّی را با عزیزی یا حتی شخصی مقتدر مطرح کنید، داشتن صبر، احترام و صداقت ضروریست.—امث ۱۶:۲۱، ۲۳.
۲۰، ۲۱. الف) با برملا شدن توطئهٔ هامان پادشاه چه کرد؟ ب) هامان پس از رسواییاش چه کرد؟
۲۰ اَخْشُورُش از اِسْتَر پرسید: «این شخص کیست که جرأت کرده چنین کاری کند؟ او کجاست؟» اِسْتَر در حالی که هامان را نشان میداد، گفت: «دشمن ما این هامان شرور است!» حال نتیجهٔ این اتهام چه بود؟ هامان از ترس به لرزه افتاد. پادشاه ناگهان دگرگون شد؛ خشم چهرهاش را فرو گرفت. حال پی برده بود که مشاور امینش، او را فریب داده است تا فرمانی صادر کند که به قیمت جان همسر عزیزش تمام میشد! شتابان به سوی باغ رفت تا دوباره آرامش یابد.—اس ۷:۵-۷، ترجمهٔ تفسیری.
۲۱ حال، هامان توطئهگر، رسوا شده بود. او از روی بزدلی و ترس به دست و پای ملکه افتاد تا برای او وساطت کند. وقتی پادشاه به اتاق برگشت، با دیدن هامان در کنار تخت اِسْتَر، خشمگین شد و او را متهم ساخت که در خانهٔ پادشاه قصد تجاوز به ملکه را داشته است. با این اتهام، مرگ هامان حتمی بود. روی او را پوشاندند و از آنجا بردند. سپس اس ۷:۸-۱۰.
یکی از مأموران پادشاه به او گفت که هامان چوبهٔ دار بلندی برای مُرْدِخای ترتیب داده است. اَخْشُورُش فوراً دستور داد که هامان را به همان دار بیاویزند.—۲۲. از این که اِسْتَر هرگز ناامید و بدگمان نشد و ایمانش را از دست نداد، چه میتوانیم بیاموزیم؟
۲۲ در دنیای امروز که در همه جا بیعدالتی به چشم میخورد، شاید به نظر رسد که عدالت هرگز برقرار نخواهد شد. آیا شما نیز چنین فکر میکنید؟ اِسْتَر هرگز ناامید و بدگمان نشد و ایمانش را از دست نداد. در وقت مناسب، با شجاعت لب به سخن گشود و از حق دفاع کرد. اِسْتَر نهایت تلاش خود را کرد و بقیه را به دست یَهُوَه سپرد. بیایید ما نیز چنین کنیم! یَهُوَه تغییر نکرده است. او میتواند شریران و حیلهگران را در دامی که بر سر راه دیگران گذاشتهاند، گرفتار سازد، همان طور که هامان را گرفتار کرد.—مزمور ۷:۱۱-۱۶ خوانده شود.
در راه یَهُوَه و قوم او فداکاری کرد
۲۳. الف) پادشاه به مُرْدِخای و اِسْتَر چه پاداشی داد؟ ب) یعقوب هنگام مرگش در مورد بنیامین چه پیشگوییای کرد و این پیشگویی چگونه به تحقق پیوست؟ (به کادر « پیشگوییای به تحقق پیوست» مراجعه شود.)
۲۳ پادشاه در نهایت پی برد که مُرْدِخای چه کسی بود؛ مردی که نه تنها جان او را از دست توطئهگران حفظ کرد، بلکه پدرخواندهٔ اِسْتَر نیز بود. اَخْشُورُش، مُرْدِخای را به جای هامان رئیس وزرا کرد. خانهٔ هامان و تمام دارایی هنگفتش را به اِسْتَر بخشید. او نیز آن را به دست مُرْدِخای سپرد.—اس ۸:۱، ۲.
۲۴، ۲۵. الف) چرا اِسْتَر پس از برملا شدن نقشهٔ هامان، فکرش آسوده نبود؟ ب) اِسْتَر چگونه بار دیگر زندگی خود را به خطر انداخت؟
۲۴ زندگی اِسْتَر و مُرْدِخای دیگر در خطر نبود. اما آیا حال ملکه فکری آسوده داشت؟ خیر، زیرا او به فکر قومش بود. نباید فراموش کرد که زندگی یهودیان هنوز در خطر بود؛ فرمان هامان مبنی بر قتل عام یهودیان به هر گوشه از امپراتوری پارس فرستاده شده بود. هامان قور یا قرعه انداخته بود تا برای اجرای نقشهٔ ظالمانهاش وقت مناسبی تعیین کند. (اس ۹:۲۴-۲۶) چندین ماه به رسیدن آن روز مانده بود، اما زمان به سرعت میگذشت. آیا اِسْتَر میتوانست مانع این مصیبت شود؟
۲۵ اِسْتَر بار دیگر با ازخودگذشتگی جان خود را به خطر انداخت و بدون احضار پادشاه به نزد او رفت. این بار، برای قومش گریه سر داد و به همسرش التماس کرد تا این فرمان را لغو کند؛ فرمانی که ترس و وحشت در دل یهودیان انداخته بود. اما قوانینی که به نام پادشاه پارس صادر میشد، غیرقابل لغو بود. (دان ۶:۱۲، ۱۵) از این رو، پادشاه به اِسْتَر و مُرْدِخای اختیار داد که خود حکم جدیدی را وضع کنند. پس حکمی دیگر صادر شد و بر اساس آن، یهودیان حق دفاع از خود را داشتند. پیامرسانانی سوار بر اسب، این خبر خوش را به هر گوشه از امپراتوری پارس به یهودیان رساندند. حال، نور امید در دلهایشان میتابید. (اس ۸:۳-۱۶) میتوان تصوّر کرد که یهودیان در سراسر امپراتوریِ پارس خود را مجهز ساخته و آمادهٔ نبرد شدند؛ نبردی که بدون این حکم جدید، غیرممکن میبود. بیایید ببینیم که آیا ‹یَهُوَه، خدای لشکرها› با قومش بود.—۱سمو ۱۷:۴۵.
۲۶، ۲۷. الف) یَهُوَه چه پیروزی عظیمی را نصیب قومش کرد؟ ب) با نابودی پسران هامان کدام پیشگویی کتاب مقدّس به تحقق رسید؟
۲۶ عاقبت، آن روز فرارسید و قوم خدا آمادهٔ نبرد شد. حال، حتی بسیاری از مقامات مملکتی جانب یهودیان را گرفته بودند، زیرا این خبر در همه جا پیچیده بود *—اس ۹:۱-۶.
که مُرْدِخای رئیس وزرا شده است. یَهُوَه به قومش پیروزی عظیمی بخشید. او موجب شد که تمام تلاشهای دشمنان آنان به شکست بینجامد و آنان نتوانند بار دیگر به قومش گزندی برسانند.۲۷ مُرْدِخای نمیتوانست راحت و آسوده بر خانه و اموال هامان نظارت کند، زیرا ده پسر این مرد شریر، تهدیدی برای مُرْدِخای محسوب میشدند. یهودیان آنان را نیز کشتند. (اس ۹:۷-۱۰) به این ترتیب، یکی از پیشگوییهای کتاب مقدّس به تحقق پیوست، چون یَهُوَه نابودی کامل عَمالیقیها، دشمنان یهودیان را پیشگویی کرده بود. (تث ۲۵:۱۷-۱۹) احتمالاً پسران هامان، آخرین بازماندگان این قوم بودند؛ قومی که یَهُوَه آنان را محکوم به مرگ کرده بود.
۲۸، ۲۹. الف) چرا خواست یَهُوَه آن بود که اِسْتَر و قومش در آن زمان با دشمنانشان بجنگند؟ ب) چرا سرمشق قرار دادن اِسْتَر، موهبتی برای ماست؟
۲۸ اِسْتَرِ جوان فشارهای بسیاری را تحمّل کرد. او میبایست مطیع فرمانهای پادشاه میبود؛ فرمانهایی که با جنگ و کشتار همراه بود. یقیناً چنین شرایطی برای او آسان نبود. اما خواست یَهُوَه بود که قومش را از نابودی نجات بخشد تا از قوم اسرائیل، مسیح موعود ظهور کند؛ کسی که تنها امید بشر است! (پیدا ۲۲:۱۸) زمانی که عیسی مسیح بر روی زمین بود، پیروانش را از شرکت در هر گونه جنگ و ستیزی منع کرد. خادمان خدا، از این امر شاد و مسرورند.—مت ۲۶:۵۲.
۲۹ با این همه، مسیحیان نبرد دیگری را پیش رو دارند. شیطان بیش از هر زمانی میخواهد که ایمانمان به یَهُوَه خدا را در هم شکند. (۲قُرِنتیان ۱۰:۳، ۴ خوانده شود.) به راستی که چه موهبت بزرگی است که میتوانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم! باشد که ما نیز همچون او به خدا ایمان ورزیم یعنی با صبر و سنجیدگی دیگران را متقاعد سازیم و با شجاعت و فداکاری از قوم خدا دفاع کنیم.
^ بند 26 پادشاه به یهودیان اجازه داد که روز بعد نیز با دشمنانشان بجنگند تا بر آنان پیروز شوند. (اس ۹:۱۲-۱۴) حتی امروزه، یهودیان هر ساله در ماه عبری آذار (مطابق با تقویم خورشیدی، ماه اسفند) جشنی را برای بزرگداشت این پیروزی برگزار میکنند. این جشن را فوریم میخوانند. فوریم جمع فور است یعنی همان قرعهای که هامان برای نابودی یهودیان انداخت.